دولت جدید آمریکا دارد روی کار میآید اما شاید سیاست تجاری قبلی این کشور سر جایش بماند. صد البته که اگر اینطور باشد، جو بایدن خیلی ضرر خواهد کرد. واقعیت این است که بایدن و ترامپ دیدگاههای بسیار متفاوتی دارند اما به مساله چین که میرسد، بایدن هم به اندازه ترامپ به دنبال درگیری تجاری با چین و به قول خودش حفاظت از کسبوکارهای آمریکایی است. حتی اتحادیه اروپا و ژاپن بهعنوان شرکای تجاری مهم آمریکا هم از تداوم سیاست حمایتگرایانه داخلی آمریکا ضرر خواهند کرد.
چند وقت پیش فایننشال تایمز اسم خاصی روی بایدن گذاشت و او را آخرین و بهترین امید برای گلوبالیستها (جهانیگراها) خواند. اما اگر گلوبالیستها واقعاً به بایدن امید بسته باشند باید کمی از اوضاع موجود نگران شوند. حتی پیش از بروز بحران کرونا هم کلمهای که خیلی شنیده میشد «جهانیزدایی» بود و وقتی سر و کله ویروس کرونا پیدا شد مساله «جهانیبودن» حتی بیآبروتر شد؛ چون کشورها داشتند بر سر ونتیلاتور (دستگاه تنفس مصنوعی) هم با یکدیگر درگیر میشدند. تازه همه ماجرا هم این نیست. امسال صادرات و واردات آمریکا کاملاً نسبت به سال گذشته کاهش پیدا کرده و این شرایط در مورد بسیاری از کشورهای دیگر هم صدق میکند.
اما هر کسی که هنوز گمان میکند جهانیشدن مسالهای مربوط به تجارت است، کاملاً در اشتباه است (هم ترامپ و هم بایدن همین تصور را دارند). این باور یعنی اینکه آنها از دهه ۲۰۱۰ میلادی هیچ درسی نگرفتهاند. واقعیت این است که در دنیای امروز، آنچه که جهان را به هم مربوط میکند تکنولوژی است، نه کانتینرهای حمل بار. هر رهبری که میخواهد در قرن ۲۱ کشورش را در مسیر بهتری بیندازد باید اول از این اشتباه بیرون بیاید. اصلاً آنچه که در جهان امروز میبینیم این است که غلبه شبکههای تکنولوژیک، به کلید موفقیت کشورها تبدیل شده است. هر رهبری- از جمله جو بایدن- صرفاً با تصمیمگیریهای جدید تجاری قادر نخواهد بود که تعادل ژئواکونومیک در نقاط مختلف جهان را تغییر بدهد یا مثلاً جلوی چین را در منطقه اقیانوس آرام و هند بگیرد. اصلاً اینها موضوعات متفاوتی هستند. مثلاً اگر او قصد دارد که قدرت چین را محدود کند، به جای جنگ تجاری باید روی جنگ تکنولوژیک متمرکز شود. پیشتر این جنگ تکنولوژیک در زمینههایی مثل محدود کردن فعالیت شرکت هواوی یا منع استفاده از اپهای چینی مثل تیکتوک، کارایی خودش را نشان داده است.
اگر فرض بگیریم که جنگ تجاری ترامپ با چین تا حدی موفق بوده است، معنیاش این است که او توانسته واردات محصولات چینی به آمریکا را کاهش بدهد و بهصورت درازمدت، وابستگی آمریکا به محصولات چینی را کاهش بدهد. اما در همین حال، چنین شرایطی باعث تغییر در کسری تجاری آمریکا نمیشود چون درواقع آمریکا فقط منبع واردات خود را از چین به سایر کشورهای آسیایی به خصوص ویتنام و تایوان منتقل کرده است. این وضع قطعاً برای چین اصلاً خوشایند نیست، اما درد خاصی را نیز از شهرهای کوچک آمریکا -که به خاطر جهانیشدن دچار افول صنایع و افزایش بیکاری شدهاند- دوا نمیکند.
در همین میان چین هم بیکار ننشسته و استراتژی جدیدی را در پیش گرفته برای آن که شرکتهای چینی را وادار کند محصولات کمتری از خارج بخرند و به جایش منابع لازم را از داخل کشور تأمین کنند. این سیاست تقلیل واردات و افزایش خودکفایی درواقع دارد از سوی هر دو کشور آمریکا و چین دنبال میشود و احتمالاً دستاورد جالبی نیز برای هیچ کدام از آنها به ارمغان نخواهد آورد. مشکل آمریکا این است که به رغم وعدههایی که کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا همیشه در مورد اشتغالزایی در شهرهای کوچک این کشور میدهند، عملاً دورانی که آمریکا در آن یک مرکز قدرتمند تولیدی باشد به پایان رسیده و تبعیضها و شکاف درآمدی چنان بالا رفته که هیچ چیز نمیتواند عقربه اقتصاد این کشور را به دوران تولیدی سابقش برگرداند. چین نیز همچنان با مشکل تقویت تقاضای داخلی دست و پنجه نرم میکند و سیاستهای دولتی هم نتوانسته این گره را باز کند.
در همین میان، کشورهای اروپایی و همین طور استرالیا از نقشآفرینی غولهای تکنولوژیک آمریکا در کشورهای خودشان خسته شدهاند و قوانین سختگیرانهتری را برای فعالیت آنها در نظر گرفتهاند. این خبر بسیار بدی برای بایدن است و یک بار دیگر نشان میدهد که دولت آمریکا اگر میخواست قدرت خودش را افزایش بدهد باید به راهکارهایی فراتر از اعمال تعرفه تجاری بر چین فکر میکرد. درواقع آمریکا دیگر موفقیتی در احیای فرصتهای شغلی (که قبلاً در رقابت با چین از دست رفتهاند) به دست نخواهد آورد. جنگ اصلی حالا در عرصه تکنولوژیک است و احتمالش هست که آمریکا برای افتادن در این مسیر هم دیر کرده باشد.
آینده نگر/ منبع: فارن پالسی/سالواتوره بابونس، پژوهشگر مرکز مطالعات مستقل سیدنی